جدول جو
جدول جو

معنی لوح دیوان - جستجوی لغت در جدول جو

لوح دیوان
(لَ / لُوحِ دی)
لوحچه که بر سر دیوان ها از طلا یا از رنگ سازند. (آنندراج) :
بس که دارد طبع ارباب سخن افسردگی
میدهد هر لوح دیوان یاد از لوح مزار.
شفیع اثر
لغت نامه دهخدا
لوح دیوان
پلمه ای کوچک و زر نگاریده بر سر دیوان چامه سرایان
تصویری از لوح دیوان
تصویر لوح دیوان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ پَ)
خوانندۀ لوح. که لوح خواند.
- طفل لوح خوان، کودک نوخوان و خط آموخته:
وآن کوس عیدی بین نوان بر درگه شاه جهان
مانند طفل لوح خوان در درس و تکرار آمده.
خاقانی.
نصرت تو زاده تا باتیغ اوست
چرخ طفل لوح خوان می خواندمش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوح خوان
تصویر لوح خوان
آنکه لوح را بخواند. یا طفل (کودک) لوح. کودک نو آموز
فرهنگ لغت هوشیار